دانشمندان یکی از عظیمترین سیاهچالههای هستی را کشف کردند
تاریخ انتشار: ۱۰ فروردین ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۷۴۱۹۸۰۱
به گزارش گروه علم و فناوری باشگاه خبرنگاران دانشجویی(ایسکانیوز)؛ در فاصله ۲/۷ میلیارد سال نوری از ما، در کهکشانی در مرکز یک خوشه عظیم به نام آبل ۱۲۰۱، غولی کیهانی در کمین است. این هیولا که به ابرچرم بودنش راضی نیست، یک سیاهچاله فوق پرجرم است که جرمش به ۳۲/۷ میلیارد برابر خورشید میرسد. این رقم حداقل به اندازه ۷ میلیارد جرم خورشیدی از تخمینهای قبلی فراتر رفته و قدرت نور منحنی را برای اندازهگیری دقیق جرم نشان میدهد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
این سیاهچاله خاص یکی از بزرگترین سیاهچالههایی است که تاکنون کشف شده و بنابراین کشف بسیار هیجانانگیزی برای دانشمندان به شمار میآید.
شناسایی کوچکترین و نزدیکترین سیاه چاله به زمینسیاهچالههای زیادی در کیهان وجود دارد، اما تا زمانی که به طور فعال مواد را برافراشته نکنند، دیدن آنها میسر نیست. فعال کردن مواد و برافراشته کردن آنها فرآیندی است که در آن مواد قبل از اینکه در سیاهچاله سقوط کنند، به شدت گرم میشوند و نور زیادی از خود تولید میکنند. مرکز سیاهچاله هیچ نوری از خود ساطع نمیکند. به همین دلیل نمیتوان آن را به هیچ عنوان دید. بنابراین باید آنها را با جستجوی تاثیری که روی اجرام اطراف میگذارند، پیدا کرد.
نموداری که عدسی گرانشی را نشان میدهدیکی از راه هایی که میتوان این سیاهچالهها را پیدا کرد، جستجوی اثری به نام «عدسی گرانشی» است. این پدیده زمانی اتفاق میافتد که خود فضا-زمان توسط جرم منحرف شود. فضا-زمان را به عنوان یک ورقه لاستیکی و جرم را به عنوان یک وزنه سنگین روی آن تصور کنید. هر نوری که از آن ناحیه از فضا-زمان عبور میکند باید در امتداد یک مسیر منحنی حرکت کند و این برای ناظری که از دور تماشا میکند، بسیار جالب به نظر میرسد. در این حالت نور منحرف و کشیده و اغلب بزرگنمایی میشود؛ به این معنی که ما تصاویری تحریف شده از اجرام در پسزمینه، مانند کهکشانهای دوردست، دریافت میکنیم.
این جرم عدسی میتواند کوچک باشد، مانند یک سیاهچاله با جرم ستارهای، که در این صورت این پدیده به عنوان «میکرولنز» شناخته میشود و یا ممکن است مانند خوشهای از کهکشانها بزرگ باشد. ستارهشناسان این نور تاب خورده را برای بررسی خواص جرم عدسی بررسی میکنند.
کهکشان مرکزی یا درخشانترین کهکشان خوشهای (BCG) آبل ۱۲۰۱، یک کهکشان بیضوی بزرگ و پراکنده است که به عنوان یک عدسی گرانشی قوی شناخته میشود. کهکشانی بسیار فراتر از BCG در کنار آن به صورت لکهای دراز ظاهر میشود، مانند ابرویی که نزدیک به اطراف آن پیچیده شده است.
این لکه در سال 2003 کشف شد. در سال 2017، اخترشناسان لکه دوم و کم رنگتری را حتی نزدیکتر به مرکز کهکشان پیدا کردند.
کد خبر: 1175973 برچسبها سیاهچالهمنبع: ایسکانیوز
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.iscanews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایسکانیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۴۱۹۸۰۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
روششناسی رئالیسم انتقادی در علوم اجتماعی
به گزارش گروه پژوهش خبرگزاری علم و فناوری آنا، رئالیسم انتقادی (critical realism)، دیدگاهی در فلسفۀ علم است که در برابر منازعات پوزیتیویستی و پستمدرن، از ماهیت انتقادی و رهاییبخش تحقیقات علمی و فلسفی دفاع میکند.
فرهاد بیانی (استادیار جامعهشناسی) در مقالهای با عنوان «درآمدی بر روششناسی رئالیسم انتقادی در علوم اجتماعی» به این موضوع اشاره میکند که در رئالیسم انتقادی، هستیشناسی از اهمیتی فراوان برخوردار است، بهگونهای که عمده نوآوری رام روی بسکار (Ram Roy Bhaskar) در فلسفۀ علمش، محصول این واقعیت است که او فلسفۀ علم خود را بر بنیانهای هستیشناختی استوار کرده و به همین واسطه موفق به حل معماهای تاریخی فلسفۀ علم مانند مسألە استقرا، مسألە واقعگرایی و نسبیگرایی و نظریه باربودن مشاهدهها، مسألە تأیید و ابطال، توجیه توامان تغییر و پیشرفت علم و ... شده است.
* ارتباط رئالیسم انتقادی با تحقیق علم
در این مقاله آمده است که در رئالیسم انتقادی، هستیشناسی از چنان اهمیتی برخوردار است که بسکار در کتاب نظریۀ رئالیستی علم چنین گفته است: فلسفۀ علم معاصر هستیشناسی را از وظایف خود حذف کرده و تنها به معرفتشناسی پرداخته و عمده مشکلاتش از این اشتباه تاریخی ناشی میشود.
آنچه کار بسکار را متمایز میکند، تأکید او بر هستیشناسی و ابتنای کامل روششناسی بر مباحث و پیشفرضهای هستیشناسی مستحکم استاین مطلب حائز اهمیت است که اگر تنها به روششناسی بسکار توجه کنیم، شاید بتوان گفت آن تنها خوانشی از آرای کسانی مانند کارل پوپر و ایمره الکاتوش است، اما آن چه کار بسکار را متمایز میکند، تأکید او بر هستیشناسی و ابتنای کامل روششناسی بر مباحث و پیشفرضهای هستیشناسی مستحکم است.
بیانی در ادامه مینویسد: همین امر سبب شده است تا دیدگاه روششناسی بسکار، از بسیاری از انتقاداتی که بر روششناسیهای پیش از او وارد شده است، محفوظ بماند. در واقع، مطرح کردن پرسش جهان باید چگونه باشد تا علم ممکن شود؟ نشان میدهد که رئالیسم انتقادی، بودن جهان به گونهای خاص را شرط تحقق علم میداند.
* رویکردهای روششناختی در رئالیسم انتقادی
این پژوهشگر جهان را با نوع هستیشناسی و ماهیت آن در ارتباط کامل میبیند، از این دیدگاه میتوان گفت که هستیشناسی، مبنایی برای روششناسی رئالیستی است.
به زعم بیانی در رئالیسم انتقادی هم بردقت روششناختی در یافتن مکانیسمهای مولد زیربنایی در خلق و تغییر واقعیتهای اجتماعی تأکید وجود دارد و هم بر این نکته انگشت تأکید گذاشته میشود که رویکردهای روششناختی باید متناسب با زمینهایی طراحی شوند که پدیده مورد مطالعه بخشی از آن زمینه است.
او در ادامه مینویسد: اگر پدیده در زمینهایی قرار گیرد که امکان ایجاد آزمایش یا بهعبارت دیگر بستن سیستم وجود داشته باشد، میتوان نوعی خاص از روشها را به کار برد. در شرایطی که امکان بستن سیستم وجود ندارد، مانند علوم اجتماعی، باید رویکردهای روششناختی دیگری اعمال شوند.
روششناسی رئالیسم انتقادی، برگرفته از هستیشناسی و معرفتشناسی خاص آن استاین بدان معناست که محققانی که به سطوح مختلف واقعیت میپردازند، به روشهای متفاوتی نیاز دارند. جامعهشناسی که درباره چگونگی کنارآمدن دانشآموزان معلول با یک موقعیت خاص کلاسی تحقیق میکند، نمیتواند سیستم را ببندد و مکانیسمها را یک بە یک مطالعه کند، اما نوروبیولوژیست که مایل به مطالعە سازوکاری خاص است، میتواند یک سیستم کموبیش بسته ایجاد نماید.
* روششناسی رئالیسم انتقادی
به زعم این پژوهشگر، روششناسی رئالیسم انتقادی، برگرفته از هستیشناسی و معرفتشناسی خاص آن است؛ چون در هستیشناسی و معرفتشناسی، واقعیبودن ماهیت واقعیت اجتماعی مفروض گرفته میشود، روششناسی نیز به گونهای است که این واقعی بودن و فرافردیبودن را به تصویر کشد.
به دیگر سخن میتوان گفت در جایجای این روششناسی کوشش میشود مکانیسمهای مولد زیربنایی که مستقل از آگاهی، معنابخشی و تفسیر انسانی وجود دارند و اتفاقاً همین سازوکارها علت اصلی صورتبندی واقعیتها و رویدادهای انسانی و اجتماعیاند، آشکار، برجسته و تبیین شوند.
در پایان این مقاله بیانی چنین نتیجه میگیرد که این رویکرد، چون به چند لایه بودن و چندوجهی بودن واقعیت اجتماعی تأکید دارد، برای شناخت آن، از روششناسی چندمرحلهای و احیاناً ترکیبی چندروشی بهره برده شده است. البته آشکار است که چنین چیزی احتیاطهای ضروری معرفتشناسی، هستیشناسی و پارادایمی را در خود دارد که باید در پژوهشها و مطالعات لحاظ شود.
انتهای پیام/